داستانک «کبود پیکر»

با موج یکی می‌شوی. صورتت به صورت گرم ساحل می‌رسد. بدنت یخ کرده. آفتاب گرم می‌تابد.
ماسه‌ها بیدار شده‌اند. دو کودک کمی دورتر مشغول خانه سازی‌اند. با دیدنت جیغ می‌کشند و پا می‌گذارند به فرار. هیچ‌کس چیزی از تو و دریای ناآرام دیشب نمی‌داند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *