داستانک «نفس نفس»
خیس عرق از خواب پرید. نفس نفس میزد. نگاهی به کنارش انداخت. همسرش صحیح و سالم خوابیده بود. تصمیم گرفت به کسی چیزی نگوید. شنیده بود رویا اگر تعریف شود، محقق نخواهد شد.
گزین گفته 14
هنر، حضور میخواهد.
خیس عرق از خواب پرید. نفس نفس میزد. نگاهی به کنارش انداخت. همسرش صحیح و سالم خوابیده بود. تصمیم گرفت به کسی چیزی نگوید. شنیده بود رویا اگر تعریف شود، محقق نخواهد شد.
هنر، حضور میخواهد.