داستانک «آینهها»
پرده از آینهی بزرگ کشیدند. همه حضور داشتند جز او. حضار وحشتزده جیغ کشیدند: «دیده نمیشود… دیده نمیشود.» یکی گفت بسوزانید این خونآشام را. دیگری فریاد زد: او خود شیطان است. با وجود پاره شدن لباسها و صورت زخمیاش، همچنان غرور اشرافیاش را حفظ کرده بود. غروری که مردم را میترساند. سرانجام قاضی به اعدام […]
گزین گفته 8
درجا زدن یعنی توقف برای مبارزه با تمام ناشدنیها.