کارگاه مملو از گلهای رنگارنگ شده بود.
استاد موشکافانه کیفیت گلها را بررسی میکرد. به سختگیری شهرت داشت. با این حال وقتی به کار تازهکار رسید لبخند زد. سری به نشانه تایید تکان داد. دختر جوان، گل از گلش شکفت. استاد سریعن گلها را از نظر گذراند. گل آخر به دلش ننشست. رو به دخترک کرد و گفت: این آخری را بشکاف.
4 پاسخ
این آخری را بشکاف.
چقدر این داستانک عمیقه. جملهی پایانیش باعث میشه همزمان به چندین موضوع فکر کنم.
مرسی که چند بعدی میبینی پگاه.
همیشه نگاه عمیقت رو در تکتک کلماتت میبینیم.🌻
چقدر وبلاگتون زیبا و منظم هست.
مرسی از محبتی که دارید.
شما زیبا مینگرید خانم قلیزاده عزیز.