از قاب جدیدش بیزار بود.
دلش نمیخواست کسی او را این شکلی ببیند. قدیمی و از مد افتاده. تازه شیشهاش هم پر از خط و خش بود.
تصمیمش را گرفت. از آنجا رفت.
پیرمرد با چکش و تعدادی میخ به اتاق بازگشت. نگاهی به قاب عکس محبوبش انداخت.
خبری از نوهاش نبود.
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *
دیدگاه *
نام *
ایمیل *
وب سایت
ذخیره نام، ایمیل و وبسایت من در مرورگر برای زمانی که دوباره دیدگاهی مینویسم.