داستانک «ورود آینه»

از زل‌زدن به آدم‌ها بی‌زارم. اما چاره‌ای نیست. باید ببینم. با دقت به مردمکشان می‌نگرم. کاری به آن‌ها ندارم. دنبال خودم می‌گردم. دنبال تصویرم. نقشم و طرحم. این‌که چگونه‌ام؟ گاهی خیره به یک لنز دوربین چیزهایی دست‌گیرم می‌شود. اما کاش یک‌نفر تنها یک‌نفر از این هزاران مرد و زن یک آینه به همراه داشت. نکند ورود آینه به گالری ممنوع است؟

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *